SHAHINSOFT

SHAHINSOFT

مرجع تخصصی بازی و برنامه های کامپیوتری - آموزش,ترینر,کرک,دانلود,موبایل و هک
SHAHINSOFT

SHAHINSOFT

مرجع تخصصی بازی و برنامه های کامپیوتری - آموزش,ترینر,کرک,دانلود,موبایل و هک

ستاد مبازه با فتنه پ نه پ(جدید جدید)

ستاد مبازه با فتنه پ نه پ(جدید جدید)

 

 

به بابام گفتم سوئیچ ماشینو بده ...... گفت : می خوای بری جایی؟ ... گفتم : بله پدر عزیزم

)ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ - واحد فرزند صالح(

 

 

به دوستم گفتم برو بالا نردبون چراغ و ببند گفت بچرخونمش؟میگم اگه سختت میشه تو بگیرش من نردبون و میچرخونم

 

 

رفتم خونه سالمندان عیادت پدربزرگم,مسئول اونجا میپرسه:شمام اومدین عیادت؟میگم نه خونه سالمندان طلبیده اومدیم زیارت

 

 

رفتـــم بــه کنـــار دلــبرم با شــادی

گفتـا کـه چـه خوب یاد من افتــادی

گفتـم صـنما تــو عشق را استـادی

گفتا پـَـَـ نــه پـَـَــــ تو یاد من میدادی

گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ و درد زهـــر مــاری

 

 

رفتم ساندویچی، میگم آقا یه هات داگ با سس مخصوص بدین. میگه میل می کنید؟ میگم: بله، دستتون درد نکنه

)گشت مبارزه با فتنه پـَ نه پـَ ، واحد سیار غذاخوری ها و رستوران ها(

 

 

میخوام مسواک بزنم  

مامانم می پرسه میخوای مسواک بزنی؟؟

میگم بله مامان جون..

میگه خمیر دندونم روش میزنی؟؟

میگم بله مامان جان..

میگه خاک تو سرت این همه موقعیت پ ن پ درست کردم واست استفاده نکردی

منم گفتم پ ن پ خز شده مامان جون

 

 

بچه داییم به دنیا اومده. همه خوشحال و اینا. مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟میگم...اگه شما صلاح بدونین

)ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ – واحد احترام به بزرگتر)

 

 

 

رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟ گفتم بله اومدیم خون بدیم. شما هم بفرمایید بساط لودگی تون رو جای دیگه پهن کنید. یارو همون جا به گریه افتاد و ابراز پشیمونی کرد.

]ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد نهی از منکر[

 

 

تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟میگم نون باشه بقیش مهم نیس

 

 

از اتاقم اومدم بیرون ،در دستشویی رو باز کردم .مامانم میگه داری میری دستشویی؟میگم نرم؟؟؟

 

 

به مامانم میگم پول بده!!!میگه اونایی که دو روز پیش گرفتی چی شد؟؟نکنه همشو خرج کردی؟؟؟ تا اومدم بگم  پـَـ ....زد تو دهنم,نذاشت حرف بزن

من فقط میخواستم بگم پـَـَـس اندازشون کردم

 

 

ماه رمضونی 6 صبح رفتم تهران، 9 شب برگشتم خونه خسته و کوفته میپرسم مامان شام چی داریم؟

میگه گشنته ؟ چند ثانیه سکوت میکنم، چشامو میبندم و یه نفس عمیق میکشم . آروم و با طمانینه میگم : بله گشنمه

]ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد کظم غیظ [

 

 

نوزاده تو بغل مامانش گریه میکرده مامانه میگه قربونت برم گرسنته؟ بچه هه به اذن خداوند میگه پَ نَ پَ دارم برای گرسنگان و زلزله زدگان سومالی گریه میکنم

(واحد نفوذی پ نه پ)

 

 

رفتم سوپری گفتم یک نوشابه زرد بدید

فروشنده گفت: منظورتون نوشابه پرتقالی که نارنجی رنگه؟

گفتم: بله، منظورم همون بود. ببخشید

)ستاد مبارزه با فتنه پـ نـ پـ واحد فرهنگ‌سازی به جای حاضر جوابی(

 

 

رفتم دستتشویی هی دارم در میزنم! میگه هاااان، دستشویی داری؟ پـَـــ نــه پـَـــ خواستم بگم آخریم مهلت ثبت نام جشنواره حساب های قرض الحسنه بانک صادراته، جا نمونی! طرف اومد بیرون گفت خاک بر سرتون کنن که فقط بلدین از این چرت و پرتا بگین (کمیته مبارزه با فتنه پـَـــ نــه پـَـــ , ستاد سیار مستقر در توالت عمومی)

 

 

تو اتوبان داشتم لایی میکشیدم،یه زانتیا اومد گفت داری لایی بازی میکنی؟؟؟ گفتم: پــ نــ پـــ دارم واست عربی میرقصم!!! گفت: دِ نـَــ دِ کنترل نا محسوس بزن بغل

(ستاد مبارزه با پ نه پ واحد اتوبان)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد