کد های وبلاگ

کد بارش برف در سایت:
<!-- www.bahar22.com --><p align="center"><a href="http://www.bahar22.com"><font face="Tahoma" style="font-size: 8pt; text-decoration: none" color="#FF0000">جدیدترین کدهای جاوا</font></a></p><!-- www.bahar22.com --><p align="center"><script type="text/javascript" src="http://www.bahar22.com/ftp/other/11/snow-flash.js"></script><!-- www.bahar22.com --></p>

 و کد پروانه های شاهین سافت:

<!-- www.bahar22.com --><p align="center"><font face="Tahoma"><a target="_blank" href="http://bahar22.com" style="text-decoration: none"><span style="font-size: 8pt"><font color="#009933">کدهای جاوا وبلاگ</font></span></a></font></p><br><br><br><center><script type="text/javascript" src="http://bahar22.com/ftp/other/08/parvaneh.js"></script></center><!-- www.bahar22.com -->

همچنین کد ستاره باران در وبلاگ:

<!-- www.bahar22.com --><p align="center"><font face="Tahoma"><a target="_blank" href="http://bahar22.com" style="text-decoration: none"><span style="font-size: 8pt"><font color="#009933">کدهای جاوا وبلاگ</font></span></a></font></p><br><br><br><center><script type="text/javascript" src="http://bahar22.com/ftp/other/08/charkhesh.setareh.js"></script></center><!-- www.bahar22.com -->

تازه ها

راننده تاکسی

مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه…راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد… برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی  کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه" راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم…آخه من 25 سال راننده‌ی ماشین حمل جنازه  بودم" !!!
ادامه جوک هاوتصاویر

جوک های جدید

 

سر سفره عقد ، حاج آقا: عروس خانم برای مرتبه سوم میپرسم ، وکیلم ؟

 عروس: پـَـ نـَـ پـَـ با منصور قرار دارم میخوام برم
 

دوستم میگه امروز چندمه ؟ میگم یکم ، میگه یکم مرداد ؟ پـَـ نـَـ پـَـ امروز یکم فروردینه ،

 عیدت مبارک عمو جان بیا یه بوس بده

***************************

سر سفره عقد ، حاج آقا: عروس خانم برای مرتبه سوم میپرسم ، وکیلم ؟

عروس: پـَـ نـَـ پـَـ با منصور قرار دارم میخوام برم

***************************

بیرون دفتر فرماندم واستادم .دفترچه مرخصی تو دستم. امده بیرون میگه مرخصی میخوای؟گفتم :

 پـَـ نـَـ پـَـ دلم تنگ شده بود امدم یه سر ببینمتو برم آسایشگاه

***************************

همسایمون عروسی داشتن .دوستم خونمون بود هی سروصداشون میومد.دوستم گفت عروسیه؟

 پـَـ نـَـ پـَـ همسایمون سرخ پوسته مراسم خاص خودشونه...

***************************

رفیقم اومده خونمون! وضو گرفته میخواد نماز بخونه!می پرسه قبله کدوم طرفه؟!

 میگم:میخوای نماز بخونی؟! میگه: پـَـ نـَـ پـَـ میخوام دیش ماهوارتو تنظیم کنم!!!

***************************

پشت در اتاق عمل وایستادم منتظر دکترم که برم برای زایمان... پرستاره اومده نگام میکنه میگه زاءو شمایی؟... میگم پـَـ نـَـ پـَـ خواهرمه.. ترسیده منو فرستاده جاش!!!!...

بروید به ادامه مطلب............

معرفی و تبلیغ رایگان وبلاگ خود!

در وبلاگ زیر شما میتوانید وبلاگ خود را با تمام خصوصیات و ویژگی هایش به بقیه معرفی کنید و حتی بنر و یا لوگوی وبلاگ خود را در آنجا گزاشته تا به بقیه ی وبلاگ نویسانی که در آنجا هستند وبلاگ خود را معرفی کنید با بقیه ی وبلاگ نویسان تبادل لینک و بنر کنید مطالب را به اشتراک بگزارید تازه ترین اخبار سایر وبلاگ ها را خوانده و در نوشتن وبلاگ خود با دیگران شریک شوید!و.....

آدرس :

www.weblogha.blogsky.com

همچنین میتوانید از ابزار های وبلاگ سایر وبمستر ها استفاده قالب های دیگران را دیده و قالب اختصاصی خود را با دیگران به اشتراک بزارید....خلاصه یک جمع دوسانه بین وبمستر ها......

برای ورود به سایت مورد نظر اینجا کلیلک کنید

کسانی که متقاضی نویسندگی در "بلاگها" هستند در بخش نظرات مطرح کنند

دعوت به همکاری

به اطلاع همه ی وبمستر ها میرساند شاهین سافت در نطر دارد یک ابزار معرفی و تبلیغ وبلاگ رایگان با عنوان ؛بلاگ ها ؛ دارد که برای نویسندگان عزیز وبلاگ ها موقعیت شرکت در نویسندگی وجود دارد که برای نویسندگان هم ویژگی ها و امکانات ویژه ی برای تبلیغ وبلاگ خود وجود دارد از جمله تبلیغ انواع بنر عکس مطلب و.... 

کسانی که مایل به همکاری هستند در بخش نظرات عنوان کنند.

تازه های نوستراداموس!!!

به تازگی کتابی رو از کتاب خونه قرض گرفته بودم با عنوان پیشگویی های نوستراداموس ترجمه ی یوسف عزیزی که به مطلب جالبی از اون پی بردم که تا به حال فکر نکنم کسی فهمیده باشه! 

نوستراداموس قحطی و خشکسالی در سومالی را پیشگویی کرده بود!!! ....

برای ادامه مطلب اینجا کلیک کنید

ویژه ی نمایشگاه IT

دوستان عزیز من این مطلب رو تو نمایشگاه به صورت زنده می نویسم برای دیدن ادامه ی گزارش  

اینجا کلیک کنید

جدید ترین په نه په های خنده دار روز

جدید ترین په نه په های خنده دار روز سری اول

جدید ترین په نه په های خنده دار روز سری دوم

جدید ترین په نه په های خنده دار روز سری سوم

نظر یادتان نرود دوستان ها! 

برای دیدن جوک های جدید موس را اینجا نگه دارید

جدید ترین و با مزه ترین و خنده دار ترین په نه په های روز

رفتم جلسه ثبت نام 1ساعت وایسادم.یارو اومده میگه میخوای ثبت نام کنی؟ پـَـــ نَ پـَـــ اومدم حالتو احوالتو سفید رویتو سیه مویتو ببینم بروم..



مامانم سفره پهن کرده بود ,بهش گفتم میخوای شام بیاری؟
گفت: پـَــــــــ نَ پَـــــــــ میخوام گلای سفره رو اب بدم



پدربزرگم فوت کرده تو قبرستونیم دوستم زنگ زده میگه کجایی؟ میگم بهشت زهرا ! میگه واسه چی ؟ میگم واسه پدر بزرگم. میگه اِ ؟ فوت کرده ؟ میگم پـَـــ نَ پـَـــــ تمرینی اومدیم مانور بدیم اگه یوخت اتفاقی افتاد هول نشیم...

دوازده شب رسیدم دم خونه کلید نداشتم به داداشم زنگ زدم میگم یواش درو باز کن بقیه بیدار نشن .میگه در خونه رو؟ پَـــ نَ پَـــ در یخچالو!!! سر شب گرمم بود رفتم پشت تخم مرغها خوابیدم.!!!

برای ادامه ی این په نه په های با مزه اینجا کلیک کنید

ستاد مبارزه با پن نه په

ستاد مبازه با فتنه پ نه پ(جدید جدید)

به بابام گفتم سوئیچ ماشینو بده ...... گفت : می خوای بری جایی؟ ... گفتم : بله پدر عزیزم

)ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ - واحد فرزند صالح(

به دوستم گفتم برو بالا نردبون چراغ و ببند گفت بچرخونمش؟میگم اگه سختت میشه تو بگیرش من نردبون و میچرخونم

رفتم خونه سالمندان عیادت پدربزرگم,مسئول اونجا میپرسه:شمام اومدین عیادت؟میگم نه خونه سالمندان طلبیده اومدیم زیارت

رفتـــم بــه کنـــار دلــبرم با شــادی

گفتـا کـه چـه خوب یاد من افتــادی

گفتـم صـنما تــو عشق را استـادی

گفتا پـَـَـ نــه پـَـَــــ تو یاد من میدادی

گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ و درد زهـــر مــاری

ماه رمضونی 6 صبح رفتم تهران، 9 شب برگشتم خونه خسته و کوفته میپرسم مامان شام چی داریم؟

میگه گشنته ؟ چند ثانیه سکوت میکنم، چشامو میبندم و یه نفس عمیق میکشم . آروم و با طمانینه میگم : بله گشنمه

]ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد کظم غیظ

برای ادامه اینجا کلیک کنید